کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

ربا

اهل آبادی ما بس که ربا می خوردند


بانکهایِ همه جا غبطه به ما می خوردند


رشوه را از تهِ دل مثلِ هلو بلعیده...


رانت ها را همه بی هول و ولا می خوردند


بابتِ روزیِ از پیش مقدّر شده هم


قسمِ حضرت عبّاس(ع) و خدا می خوردند


همه ی ثروتِ دِه در کفِ دَه درصد بود


مابقی هم که فقط بادِ هوا می خوردند


هیچ کس در غمِ خشکیدن دریاچه نبود


غصّه یِ آبِ جکوزی و سونا می خوردند


چون زنان ظاهراً از قبل بلاتر بودند


هَی به پستِ رجُلِ اهل بلا می خوردند


صحبت از داشتنِ جامعه ای سالم بود


با وجودیکه همه قرص و دوا می خوردند


یک جوان بابت یک شغل به هر در می زد


عدّه ای با دو سه منصب دو سه جا می خوردند


روزه را پُشتِ درِ بسته و نذری ها را 


بولدوزر وار در ایّام عزا می خوردند


نزَدَم قومِ مغول را مثل اینجا زیرا..


این چنین با ولع آن قوم کجا می خوردند!


«محمدحسین بهدانی»


@kashkoletanzekolahfarangi

مَش صفر

مَش صفر اهل تلگرام شده این هفته


پیرِ این میکده اعلام شده این هفته


او که با گوشی یِ اندروید مخالف بوده


با «نوت»ش شُهره یِ اقوام شده این هفته


البته بابت این گوشی یِ تُو چشم بُرو!


واجبُ النصرو مِن الوام شده این هفته


دیده اسم پروفایلِ پدرم «آی لاو یو»ست


واردِ «پی وی»یِ بابام شده این هفته


بعد هم «مست و غزل خوان و صراحی در دست...


پیرهن چاک »و خوش اندام شده این هفته


بلوتوثِ هیجاناتِ پس از «چت» هایش


منتشر در ملأعام شده این هفته


سَرِ جَو گیری و پُز مرتکبِ ارسالِ...


«سلفی» از داخلِ حمّام شده این هفته!


گرچه این آخری اش را زکسی نشنیدم


شاعرم من، به من الهام شده این هفته


چونکه زورم به اهالی یِ سیاست نرسید


سوژه یِ شعرمن این نام شده این هفته


"محمدحسین بهدانی"


@kashkoletanzekolahfarangi

خوردیم

دیروز تویِ هیئت با شور و حال خوردیم


یک وعده هم اقلاً نانِ حلال خوردیم


خوردند نانِ دین را یک عدّه از رفیقان


ما نیز خمس آن را محضِ مثال خوردیم


گفتیم بهر خدمت باید به صحنه آمد


با این دروغِ خوشگل تا چند سال خوردیم


با منشی اداره رفتیم تا شمال و...


آنجا به قصد قربت کُلّی بلال خوردیم


مجنون و ما اگر چه بودیم هر دو عاشق


او ضربه از جدائی، ما از وصال خوردیم


بعدش برای اینکه ثابت کنیم پاکیم


صدها قسم به جان اهل و عیال خوردیم


هر خوردنی ندارد لذّت برای آدم


مثل گلی که اغلب در فوتبال خوردیم


از این همه تناول ما را چه سود آخر


گیرم که خلق را بر فرضِ محال خوردیم


«محمدحسین بهدانی»



https://telegram.me/kashkoletanzekolahfarangi

زن

با اینکه زن از هیچ نظر شکلِ صنم نیست


آنقدر پرستیدمش انگار زنم نیست


می ترسم از او بیشتر از حضرتِ داور


کفراست ولی در منِ بیچاره جنم نیست


می دید بخاری اگر از من و اُتویَش


یکبار اُتو کرده چرا پیرهنم نیست؟


زورش به زبان است نه بازوش،ولیکن


یک نقطه ی نیشگون نگرفته به تنم نیست


رانندگی اش کشته مرا! ظرفِ همین سال


بی رنگ و نخورده، وجبی در لگنم نیست


آنقدر مدیراست که در منزلِ بنده...


یک ذرّه حساب از من و حرف و سخنم نیست


در خانه ی ما مختلس و دزد نداریم


خوب است،از این حیث شبیهِ وطنم نیست


وابسته یِ دنیا نشدم چونکه خدائیش


چیزی که از آن دل نتوانم بکَنم، نیست


اقبالِ من و بخت من از بنده بُریدند


دیدند که امید به آدم شدنم نیست


آخر چه بگویم که نگوئید؛ ببندش


سرویس بلا نسبتِ تان گر دهنم نیست


باید که بمیرم پس از این شعر، ولی حیف


یارانه ی من قدرِ خرید کفنم نیست


«محمدحسین بهدانی»



https://telegram.me/kashkoletanzekolahfarangi

سعدی است سبب...

می گفت عیالِ نازنین، دوش


کمتربنویس شعرِ خودجوش


شعری بسرای ازاینکه گشته..


انسانیت و ادب فراموش


از نانِ ربایِ بانکداری...


تاخلقت بُرجهای منقوش


یا از رُخ دختران که بُرده..


از کلّه ی شیخ و شابِ مان هوش


از نانِ حرامی که به بازار


کاسب خورد و دو آب هم روش


از باده نگوی تا نگردد


تخته درِ آبجویِ «بهنوش»


از بنده خدا ! بگو که رفته


بیراهه ولی چراغ خاموش!


با اینهمه وعظ از چه بابت


غرقِ گنهیم تا بناگوش


.............


گفتم نکند که قصد داری


درماتم من شوی سیه پوش


یا دلخوری از من و سرم را


خواهی که بُرند گوش تا گوش


صد سالِ سیا نخواستم من


شعری و چنین مطالبی توش


آزادی اگر چه هست موجود


امّا نه به حدِّ بند و پاپوش


تنها تو بدان که نیست اینها


تقصیر حقیر پس نزن جوش


«سعدی است سبب که پند مردم


می گوید و خود نمی کند گوش»


«محمدحسین بهدانی»



https://telegram.me/kashkoletanzekolahfarangi