کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

زیرگذر

راهیِ حج شده ام همسفری میخواهم

راه اگر بسته شده بال و پری میخواهم

چون به حج فقرا بار سفر لازم نیست

روح سرگشته و محتاج سفر هم کافی است


دورم از سایه ی کوی تو دلم میسوزد

چشم بر جادّه یِ رو به حرم میدوزد

بابت حال دلی خوب ،  نه تنها حرمت

لحظه ای رد شدن از زیر گذر هم کافی است


شوق روی تو مگر کم کند این فاصله را

زنده کن با دم عیسائی خود این صله را

تا کرامات شما معجزه وار است چه غم

که به احیای منِ مرده نظر هم کافی است


میروم سوی دعا کام بگیرم از او

لطف کن واسطه شو وام بگیرم از او

مادرم گفته شما ضامن خوبی هستی

گروئی نزد شما دیده تر هم کافی است


دستگیرم شدی از هرکه و هر جا ماندم

باز از سفره ی پر فیض عزا جا ماندم

گرچه بر خوان شما بابت روزی طلبی

آخرین ثانیه ی ماه صفر هم کافی است


"محمدحسین بهدانی"