کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

استخاره

سی ساله شد جوانِ گلِ ماه منظری! 


باابرویِ تَتو* شده اش مثل یک پری!


بیکار و بی حقوق وکمی بی ملاحظه


ازعشق هم که داشت فقط  دوست دختری


با این وجود گل پسرِخانواده بود...


دنبالِ دختری که گزیند به همسری


باترس و استرس زده شدزنگِ خانه ها


تا نفله را کسی بپذیرد به  نوکری! 


تااینکه کرد کارِ خودش را بدونِ شک


نذر و نیاز و اوجِ دعاهای مادری


اسباب ازدواج فراهم شد عاقبت


شد محفلِ مجردی اش جمع آوری


از دست این تورّم و تحریم لعنتی


راضی شدند هردو به یک عقد محضری


داماد گرمِ وصل به هر سازِ نوعروس


رقصید هم محلی و هم کرد و بندری


با این حساب مهریه شد سکّه ،یک سبد


بالِ مگس و چشم پشه نیز خاوری! 


بانو به خانه آمدوشد زندگی شروع


امّا دریغ از هنری غیرِ دلبری


می داد تخمِ مرغ بجای غذا به او


هروعده با تنوّع سنگک و بَربری! 


از اینطرف دچارِ زنِ ناز پرور و...


از آنطرف فشار چک و مردِ شَر خری


هر روز بی دلیل ولی با بهانه ای


برپا دوباره از سَرِ نو محشرِ خری


بعد از سه ماه جان و جگر رفت یادشان


حرفِ حسابِ هردو طرف شد دَری وَری! 


معتاد شد پسر به امیدِ رهایی از...


این دغدغه به طرز بَدو چندش آوری


چندی گذشت زن به هوایِ محبّتی


شد شهره با درآمدش از روسپی گری


با یک طلاق مهریه ای که « که داده بود!» 


تبدیل شد به سخت ترین جُرمِ کیفری


بی استخاره دست به یک کار خیرزد!


شر شد خُرافه ای که سَرَش زد به هر دَری


من معتقد به ماهیتِ استخاره ام


در مورد حقیر نکن پیش داوری


«در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست» 


خیر است ازدواج ولی نیست سَر سَری! 


محمد حسین بهدانی

......................................

* تَتو=  تزریقی

آل جهود

هرجا سخن از ظلم و چپاول وجهود است


بی شک اثر از سیطره ی آل یهود است


ای حاجی ازاین حج بخدا صرفه نظر کن


وقتی متولّیِ حرم آل سعود است


من معتقدم خادمیٍ این حرم امن


در ذهن خداوند هم این قوم نبود است


اسلام پِی مصلحتی در غزل حج


یکبار دگر در صدد کشف شهود است


این قوم به یک مکر خداوند هلاک اند


آقا تو نیا! بابت اعجاز تو زود است


محمد حسین بهدانی