کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

سعدی است سبب...

می گفت عیالِ نازنین، دوش


کمتربنویس شعرِ خودجوش


شعری بسرای ازاینکه گشته..


انسانیت و ادب فراموش


از نانِ ربایِ بانکداری...


تاخلقت بُرجهای منقوش


یا از رُخ دختران که بُرده..


از کلّه ی شیخ و شابِ مان هوش


از نانِ حرامی که به بازار


کاسب خورد و دو آب هم روش


از باده نگوی تا نگردد


تخته درِ آبجویِ «بهنوش»


از بنده خدا ! بگو که رفته


بیراهه ولی چراغ خاموش!


با اینهمه وعظ از چه بابت


غرقِ گنهیم تا بناگوش


.............


گفتم نکند که قصد داری


درماتم من شوی سیه پوش


یا دلخوری از من و سرم را


خواهی که بُرند گوش تا گوش


صد سالِ سیا نخواستم من


شعری و چنین مطالبی توش


آزادی اگر چه هست موجود


امّا نه به حدِّ بند و پاپوش


تنها تو بدان که نیست اینها


تقصیر حقیر پس نزن جوش


«سعدی است سبب که پند مردم


می گوید و خود نمی کند گوش»


«محمدحسین بهدانی»



https://telegram.me/kashkoletanzekolahfarangi

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد