کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

خوردیم

دیروز تویِ هیئت با شور و حال خوردیم


یک وعده هم اقلاً نانِ حلال خوردیم


خوردند نانِ دین را یک عدّه از رفیقان


ما نیز خمس آن را محضِ مثال خوردیم


گفتیم بهر خدمت باید به صحنه آمد


با این دروغِ خوشگل تا چند سال خوردیم


با منشی اداره رفتیم تا شمال و...


آنجا به قصد قربت کُلّی بلال خوردیم


مجنون و ما اگر چه بودیم هر دو عاشق


او ضربه از جدائی، ما از وصال خوردیم


بعدش برای اینکه ثابت کنیم پاکیم


صدها قسم به جان اهل و عیال خوردیم


هر خوردنی ندارد لذّت برای آدم


مثل گلی که اغلب در فوتبال خوردیم


از این همه تناول ما را چه سود آخر


گیرم که خلق را بر فرضِ محال خوردیم


«محمدحسین بهدانی»



https://telegram.me/kashkoletanzekolahfarangi

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد